شبکه افق - 18 خرداد 1402

"انقلاب کبیر" ادامه دارد(سپاس ۶۰ سال مجاهدت آیه الله خامنه‌ای)

سالگشت رحلت امام _ نشست (خامنه‌ای، تداوم خمینی) _ مشهد ۱۳۹۴

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران عزیز سلام عرض می‌کنم.

بنده در حدی که به ذهنم رسید راجع به این جلسه، چون دوستان فرمودند راجع به ایشان و نقش تاریخی که به عهده برای تاریخ شیعه و تاریخ اسلام بلکه جهان به عهده ایشان است و دیدگاه‌های ایشان راجع به بعضی از مسائل خدمت شما عرض کنم. وسط عرایض ما اگر دوستان هر نکته‌ای به ذهن‌شان آمد یا سؤالی یا اشکالی یا نظری دارند بفرمایند حالت گعده داشته باشد بهتر است. قبل از این که وارد بحث ایشان بشوم ما الان یک خبر خوب داریم و یک خبر بد داریم. خبر بد این که به تعبیری که امام(ره) داشت می‌گفت شاید در طول تاریخ جبهه شیاطین این‌قدر که امروز قوی است قوی نبوده است. یعنی انبیاء همیشه در برابرشان صفی از دشمن بوده است. قرآن هم می‌فرماید هیچ نبی و رسولی و پیامبری نیامد که اولاً «کان به یستهزئون» یک جبهه و جنگ رسانه‌ای روانی وسیع علیه آن‌ها تشکیل شد به استهزاء و مسخره کردن مکتب و حرف‌های ارزشی. هرکس گفت خدا، هرکس گفت آخرت، هرکس گفت اخلاق، گفت توحید و عدالت، قرآن می‌فرماید سریع در برابر آن‌ها جبهه بستند و مسخره‌اش کردند، گفتند کاذبی، تکذیبش کردند گفتند شاعر است، دارد جفنگ می‌گوید! گفتند ساحر و جادوگر است می‌خواهد شستشوی مغزی بدهد. گفتند کاهن است یک نیروی معنوی دارد از آن استفاده می‌کند. قرآن می‌فرماید هیچ جبهه حقی در تاریخ باز نشد مگر این که علیه آن این حرف‌ها زده شد ولی به تاریخ که نگاه می‌کنیم هیچ وقت جبهه کفر و استکبار به اندازه الآن مجهز نبوده است. چه زمانی یک چنین رسانه‌هایی داشتند؟ چه زمانی در طول تاریخ و در زمان کدامیک از انبیاء چنین ابزارهای جاسوسی داشتند؟ چه زمانی این‌قدر علمی و دقیق روی جزئیات این مباحث کار می‌کردند؟ این محصول چند هزار سال جنایت بوده است یعنی تجربه فرعون‌ها و قارونها و نمرودها را که روی آن هم بگذاریم تجربه همه آن‌ها شده این وضعی که الآن ما در برابر آن‌ها داریم. این خبر بد.

خبر خوب این که با وجود همه این مسائل که نهضت ما در این 30- 40 سال از صفر شروع کرد همه جا ما جلو رفتیم این‌ها عقب رفتند. این خبر خوب. یعنی با وجود همه این قدرت و امکانات‌شان چرا این‌قدر شکست خوردند؟ این‌ها ایران را داشتند ایران را انقلاب اسلامی از دست‌شان گرفت. عراق را با ما وارد جنگ کردند امروز جبهه عراق به اردوگاه اسلامی ملحق شد. چه کسی زمان جنگ باور می‌کرد که 10- 20 سال پیش نمی‌گذرد که... اصلاً تصور این که صدام برود و عراق به جبهه اسلامی ملحق بشود تصورش هم سخت بود. مخصوصاً وقتی صدام را نگاه می‌کنم می‌گویم واقعاً اعدام شد؟ نمی‌دانم فیلم او را دیدید یا نه؟ وقتی دارند او را به دار می‌کشند به یاد شهید صدر و شهدای دیگر صلوات می‌فرستند یعنی خود صدام گفته بود که ایران کل مناطق و همه جا را می‌گیرند من را نگه دارید من با کمک شما جای این‌ها را می‌گیریم! آن‌ها هم به او گفته بودند که ما خودمان هم الآن خیلی اختیار نداریم نمیتوانیم تصمیم بگیریم. خب خداوند چگونه گام به گام جلو برد. از زیر صفر. واقعاً چه کسی چه امیدی داشت؟ 17 شهریور در مشهد جلساتی که مبارزین و انقلابیون داشتند که بعضی از این جلسات منزل پدری ما بود یادم هست – البته من آن موقع 13 ساله بودم- آن روز از تهران داشتند گزارش تلفنی لحظه به لحظه می‌دادند که میدان ژاله تهران چه خبر است؟ و این جمعی که این‌جا بودند که معمولاً اعلامیه‌های امام(ره) را این‌ها عمدتاً در مشهد تکثیر می‌کردند و وقتی که آقا هم زمانی که تبعید نبود و مشهد بود در این جلسات شرکت می‌کرد. مرحوم دکتر شریعتی بود پدر دکتر شریعتی استاد شریعتی بود و خیلی‌های دیگر. و گاهگاهی هم افرادی که از زندان آزاد می‌شدند در این جلسات می‌آمدند. این جلسات چندجا بود منزل این کانونی‌ها به اصطلاح، یا کسانی که در مهدیه مرحوم حاجی عابدزاده سابقه داشتند یا کسانی که در کانون نشر عقاید اسلامی مرحوم محمدتقی شریعتی بودند این‌ها معمولاً هسته‌های اصلی مبارزه از قبل از نهضت ملی شدن نفت در مشهد بودند. سال‌های زمان مصدق و قبل از مصدق گروه مؤتلفین اسلامی که غیر از آن هیئت‌های مؤتلفه قم است. هیئت‌های مؤتلفه تهران، هیئت‌های مؤتلفه سال‌های 40- 42 زمان امام(ره) تشکیل شد. این مؤتلفین اسلامی مشهد دهه 30 بودند یعنی 12 سال قبل از آن بودند. این‌ها تقریباً هسته‌های اصلی مبارزه در مشهد بودند و هر وقت آقا مشهد بودند این‌ها و دیگرانی با ایشان بودند. گاهی کسانی که از خارج از کشور می‌آمدند در فلسطین و لبنان مبارزه داشتند غیر علنی می‌آمدند توی همین جلسات شرکت می‌کردند منظورم این است که من یادم هست روزی که 17 شهریور بود مدام گزارش تلفنی می‌دادند که کشته‌ها دارد زیاد می‌شود خیلی‌ها دارند شهید می‌شوند این جمعی که آنجا نشسته بودند زیر گریه زده بودند بعضی‌ها ناراحت بودند و یک اعلامیه هم آنجا منتشر شد که در راهپیمایی در مشهد منتشر شد گفتند که من این جمله را یادم هست همین‌هایی که خودشان از سال 1332 زمان مصدق و مرحوم کاشانی و نواب در صحنه بودند خود این‌ها که آن صحنه‌ها را دیده بودند می‌گفتند تمام شد دوبار دیگر این‌طوری مردم را به رگبار ببندند دیگر کسی نمی‌آید. یعنی کسی باور نمی‌کرد این اتفاقات بیفتد امروز یک نهضت عظیم و یک جبهه عظیمی از شمال آفریقا تا شرق آسیا تشکیل شده است. در درجه اول امام(ره) آن را رهبری می‌کردند و یک کار عظیم تاریخی شد و الآن ایشان تصور خیلی از ماها این بود که امام که رفت انقلاب به یک معنا تمام شد ما همیشه زمان امام فکر می‌کردیم که بعد از امام چه می‌شود؟ اصلاً جرأت نمی‌کردیم به بعد از امام فکر کردیم تصور می‌کردیم در همین جنگ شهید می‌شویم بالاخره امام هست و تصور این که یک وقتی ماها باشیم امام نباشد بعد از امام چه می‌شود اصلاً این‌قدر ترسناک بود به آن فکر نمی‌کردیم. وقتی این قضیه پیش آمد و فوت امام را اعلام کردند گفتیم بعد از امام دیگر هیچ کس نمی‌تواند این کارها را بکند انقلاب با آن عظمتش با آن بُعد جهانی‌اش ممکن است فتیله‌اش پایین بیاید و نظام جمهوری اسلامی بالاخره با همان جهت‌گیری حفظ می‌شود اما نه در آن سطح. تصور ما و خیلی‌ها همین بود که کسی در ذهنش کسی را با امام نمی‌توانست مقایسه بکند. ولی هرچه که گذشت احساس کردیم خلأ امام به یک معنایی پر شده و همان مسیر ادامه پیدا کرده است. در هر موضوعی که ایشان بحث می‌کند یک آدم چند بُعدی است. با نظامی‌ها مثل یک نظریه‌پرداز نظامی حرف می‌زند با شاعران می‌نشیند شاعر است، با سیاسیون با سفرا با سیاست خارجی، بحث طلبگی درس خارج می‌گذارد در حوزه مجتهد است در چه حوزه‌ای که ایشان وارد می‌شود اظهار نظر می‌کند تخصصی نیست؟ واقعاً در همه حوزه‌ها هم اهل دقت هستند دقیق حرف می‌زنند کلاه نمی‌شود سرشان گذاشت. آخوندها و روحانیون زیاد هستند آدم‌های خوبی هم هستند اما کلاه‌شان را می‌شود برداشت یعنی بنشینید کنارش قلق او را به دست بیاورید ببینید از چه چیزهایی خوشش می‌آید همان‌ها را بگویید ولی بعد کار خودتان را بکنید. روحانی‌ای که هم با تقوا باشد و هم باسواد باشد سواد حوزوی داشته باشد نه بی‌سواد و فقط سیاسی باشد. ما معممینی داشتیم و داریم که آدم‌های سیاسی هستند اصلاً سواد دینی ندارند فقط یک لباس دارند. سواد دینی ندارند آدمی که هم سواد دینی داشته باشد یعنی از قبل از انقلاب ایشان در همین مشهد رسائل مکاسب تدریس می‌کرد. این‌ها کتاب‌های سطح است مثل کفایه، بعد از آن درس خارج است. بعد با روشنفکران حتی جریان‌های مخالف نزدیک باشدو این‌ها را از نزدیک بشناسد. من یادم هست شیخ علی تهرانی که آن‌هایی که دوران انقلاب مشهد بودند یادشان هست در تظاهرات‌های قبل از انقلاب، اولین شهید مشهد مدرسه نواب شهید هاشمی‌نژاد صحبت کرد بعد هم یادم می‌آید گفت که من چون ممنوع‌المنبر هستم منبر نمی‌روم همین‌طور ایستاده سخنرانی می‌کنم. یک صحبت خیلی عالی تندی هم کرد. آن اولین روزی بود که مشهد شهید داد. جمعیت بیرون آمد و شعار می‌دادند پاهایشان را زمین می‌کوبیدند و شعار می‌دادند برادری، برابری، حکومت عدل علی. این اولین شعار بود. برابری، برادری، حکومت عدل علی، بعد هم استقلال، آزادی،‌ حکومت اسلامی. که همین خیابان از طرف حرم به سمت خیابان طبرسی شهید مهدی‌زاده، شهید حسن‌زاده اولین شهدای مشهد بودند که یادم می‌آید این شهدا را سر دست گرفتند و از این کوچه پس کوچه‌های پشت به سمت چهارراه شهدا بردند چهارراه نادری، خانه مرحوم آقاسیدعبدالله شیرازی بود.  می‌خواهم بگویم یک آدمی که این‌طور بود بعداً چه شد، یک نقل قولی از او بکنم که شوهر خواهر آقا است. شهدا را در خانه آقاسیدعبدالله شیرازی بردند، گاز اشک‌آور و حمله که بگیرند. حالا همه می‌خواستند از خانه آقاسید عبدالله شیرازی فرار کنند یک دفعه دیدیم شیخ علی تهرانی آن موقع داخل آمد و یک سخنرانی کرد و گفت والله علی‌العظیم حجت خدا روی زمین آقای خمینی است. از این قضیه که اول سال 57 بود تا سال 61 که عراق رفت و در رادیو عراق صحبت می‌کرد و ما در منطقه یکی از سرگرمی‌هایمان این بود که – می‌شود 4 سال بعد – که خودم از توی رادیو شنیدیم که گفت والله علی العظیم خمینی دین ندارد. قسم خورد! و بعد مرتیکه گفت که این حتی ماه رمضان‌ها به صورتش زردچوبه می‌مالیده که بگوید من مدام روزه‌ام! ببینید رذالت و سقوط تا این حد.

یک جلسه‌ای داشت راجع به آقا صحبت می‌کرد می‌گفت تو همان نیستی که در زندان زمان شاه، ساواک تو را گرفته بود و موهای سرت را می‌کوبیدند به دیوار، و به تو می‌گفتند تو مجاهد درست می‌کنی تو هم می‌گفتی که من افتخار می‌کنم که مجاهد درست می‌کنم. این را شیخ علی داشت علیه ایشان می‌گفت آن‌هایی که در مبارزه بودند. بعد مغالطه می‌کرد و به منافقین تطبیق می‌داد. یعنی این که یک کسی یک بُعدی داشته باشد هم نترسد از زمان شاه همین مسجد کرامت، مسجد امام حسن مجتبی(ع) در صحنه‌هایی که بود این پدر من می‌گفت ایشان هر وقت از بازداشت و تبعید می‌آمد به جای این که یک استراحتی بکند و یک نفسی چاق کند می‌گفت خب جلسه‌ای مسجدی راه بیندازیم، مثل کسی که تنش برای زندان و کتک خوردن می‌خارد! سری که درد نمی‌کند دستمال می‌بندد. تا می‌آمد می‌گفت خب حالا چه کار کنیم؟ یک جلسه‌ای، بنشینیم این‌طوری کنیم مثلاً بچه‌ها را جمع کنیم سازماندهی کنیم.

یا راجع به ساده‌زیستی ایشان از همان موقع تا همین الآن. پدرم می‌گفت آن زمان یک کولر یا فرشی – اگر اشتباه نکنم الآن درست یادم نیست- اجازه ندادند وارد خانه‌اش بشود گفت هر وقت تمام طلبه‌ها یک چنین چیزی داشتند من هم می‌آورم. وقتی ایشان در همین چابهار تبعید بودند ما با بعضی از همین مبارزین مشهد به تبعیدگاه‌ها می‌رفتند و به تبعیدیها سر می‌زدند که کمکی بکنند کاری بکنند از جمله خدمت ایشان رفته بودند پولی برده بودند در آن شرایط، معذلک ایشان گفته بود لازم نیست این‌جا ما در تبعید مردم، کاملاً (شیعه و سنی) با ما هستند و دارند کمک می‌کنند و گفته بودند آن را فلانجا بدهید و کار کنید یا به فلان کس بدهید. یعنی در تبعید هرجا که می‌رفته ادامه مبارزه بوده. ایشان گفتند که همان خدایی که بعد از امام مسائل را مدیریت کرد مدیریت می‌کند و ما کاره‌ای نیستیم. ایشان گفتند عین همین حرف را من به امام یک وقتی زدم. شبیه به این حرف را زدم امام گفت که آقای فلانی ما هیچ کاره‌ایم، ما کاره‌ای نیستیم این انقلاب را خدا خودش دارد جلو می‌برد ما بهانه‌ایم. من دوره اول ریاست جمهوری، اصلاً نمی‌خواستم جلو بیایم بخاطر این که امام گفتند و شرایط پیش آمد آمدم. تصمیم قطعی داشتم که بعدش کلاً هیچ مسئولیت اجرایی را در نظام نپذیرم بعد هم شروع کنم چندصدتا طلبه و دانشجو را کار کردن و تربیت کردن. چون بزرگترین مشکل ما کادرهای صالح برای نظام هست و خواهد بود. و یکی دو بار هم با امام در حاشیه جلسات طرح کردم که انشاءالله دوره تمام بشود ما می‌خواهیم قم برویم. بعد امام محل نگذاشتند که این‌ها جای بحث ندارد. بعد امام گفتند که این‌جا لازم است اگر لازم نبود که نبودید. بالاخره با این مضمون که اگر لازم باشد کسی قم برود من باید زودتر از شماها بروم. ما این‌جا از باب وظیفه هستیم. ایشان می‌گوید تصمیم و حتی احتمال این که مجبور بشوم ریاست جمهوری را بپذیرم نداشتم ولی امام تکلیف کردند. بعد از این قضیه من گفتم این دور دوم تمام شود دیگر قانوناً هم من دستم باز است و دوباره به امام مطرح کردم که من بعد از دوره دوم کنار می‌روم باید برویم کار کنیم این کارها را کسان دیگری هم بلد هستند بیایند رئیس جمهوری بکنند. کارهای واجب‌تری هست که بعد مسئله رهبری پیش آمد که اصلاً من نه منتظر آن بودم حتی به آن فکر هم نکرده بودم و اگر این فکر به ذهنم هم می‌آمد حاضر به پذیرش آن نبودم. می‌دانید در مجلس خبرگان به عنوان مخالف رهبری خودشان صحبت کردند و گفتند که روحیه من همیشه این‌طوری بوده و همان موقع هم بود که اگر امام به من می‌گفت دست زن و بچه‌ات را بگیر و به یک پاسگاهی در سیستان و بلوچستان برو و مسئول عقیدتی سیاسی آن پاسگاه بشو من بدون کمترین تردیدی که به ذهنم بیاید به همین راحتی، حتی راحت‌تر از این می‌رفتم. گفتند من ریاست جمهوری را به سختی قبول کردم ولی آن را به راحتی قبول می‌کردم و بلند می‌شدم می‌رفتم. خب این روحیه‌ها واقعاً مهم است. از آن طرف، این تیپ‌های روشنفکر قبل از انقلاب هم ایشان را قبول داشتند. یعنی شما ببینید وقتی ایشان یک طلبه جوانی بوده با مرحوم دکتر شریعتی، با مرحوم جلال آل احمد که آن‌ها آن موقع غول‌های روشنفکری ایران بودند یعنی آن زمان جلال و شریعتی خیلی مهم بودند. این‌ها هر دویشان با ایشان ارتباط داشتند می‌شناختند. شریعتی با ایشان رفیق بود یکی از اتهامات ایشان بین بعضی از متحجرین همین بود. حالا شریعتی حساب خودش را دارد، ایشان هم نکات مثبت دارد و هم منفی، نمی‌خواهم راجع به ایشان صحبت کنم. به ایشان احترام می‌گذاشتند به عنوان نقطه منفی می‌گفت. یک قضیه‌ای که من خودم همان اوایل انقلاب از آقای طاهر احمدزاده شنیدم. آن‌هایی که مسن‌تر هستند ایشان را می‌شناسند ایشان از انقلابیون اول انقلاب بود و زمان شاه هم زیاد زندان رفت بعد از انقلاب هم در تور منافقین افتاد و می‌خواستند به عنوان شورای مقاومت او را ببرند که در فرودگاه تهران او را گرفتند. تا زندان افتاد ایشان بعد از مدت کوتاهی توبه کرد. برای همه خیلی هم عجیب بود. من یادم هست همین مشهدی‌ها قبل از انقلاب می‌گفتند ما به خواب نمی‌دیدیم که طاهر احمدزاده بیاید در تلویزیون و خطاب به امام بگوید «نعم الامام انت و بئس المأموم أنا» من بد مأمومی بودم و تو خوب امامی بودی. احمدزاده یک آدمی بود که زمان شاه در زندان کمر خم نکرده بود. بچه‌هایش که زمان شاه اعدام شده بودند کشته شده بودند مجید و مسعود احمدزاده که بنیانگذاران چریک‌های فداییان خلق زمان شاه بودند این خودش و دخترش زندان بودند توی زندان شیرینی پخش کرد. وقتی گفتند مجید و مسعود زمان شاه تیرباران شدند این شیرینی پخش کردند. البته بچه‌هایش کمونیست شده بودند ولی شما بهتر می‌دانید کمونیست‌های اینجا بیشتر کمونیست سیاسی اقتصادی بودند نه کمونیست فلسفی. چون سوادش را نداشتند رهبران این‌ها همه بچه مذهبی بودند مثل همین مجید و مسعود. همین پرویز پویان که بنیانگذار و تئورسین چریک‌های فدایی خلق سال 47 و. 48 بود. این هم مشهدی بود. پدر ما می‌گفت این در جلسات کانون نشر عقاید می‌آمد جلوی آیت‌الله میلانی مقاله می‌نوشت برای نیمه شعبان برای امام زمان(ع) مقاله می‌خواند یک بچه مذهبی کامل بود. ما یک عمویی داشتیم که فوت کرد ایشان زمانی که پویان رهبر کمونیست‌های مذهبی بود، جوان بود می‌گفت ما با او می‌رفتیم نهج‌البلاغه جمله‌های حضرت امیر را برمی‌داشتیم می‌نوشتیم – قبل از نهضت امام یا همان موقع‌ها بوده – هرجا که امیرالمؤمنین گفته بودند معاویه به جای آن می‌نوشتیم شاه، و آن‌ها را به در و دیوار می‌زدیم. می‌گفت این یک بچه مذهبی بود که مقاله‌های مذهبی می‌نوشت که بعد تغییر کرد و بعد هم این‌ها تحت تعقیب بودند و همه جا عکس‌هایشان را زده بودند. پدر من می‌گفت یک وقتی داشتم توی خیابان می‌رفتم دیدم عمویت (عباس رحیم‌پور) که تصادف کرد فوت کردند،‌ دیدم (زمان شاه) دارد توی خیابان می‌رود و پویان کنار اوست بعد گفتم که دیوانه، تو که همه جا عکست را زدند همه جا دنبالت هستند داری راست راست توی خیابان راه می‌روی؟ گفت عمویت توی سر بغلی‌اش زد گفت دیوانه دیگر این حمید اشرف است. حمید اشرف هم که از نیروهای مسلح این‌ها بود. ایشان می‌گفت ما این‌ها را از وقتی که جوان بودند بچه مذهبی و متدین بودند با این‌ها رفیق هستیم الآن هم مخفی‌شان کردند ولی باید این‌ها را آدم کنم. ایشان می‌گفت این‌ها دروغ می‌گویند کمونیست هستند این‌ها اصلاً نمی‌فهمند اسلام چیست؟ نمی‌فهمند کمونیست چیست؟ می‌خواهم این را عرض کنم، احمدزاده به من گفت که – ابعاد مختلف رهبری را می‌خواهم بگویم دقت کنید – یک آدم متحجّری که یک گوشه باشد با کسی ارتباط نداشته باشد نبود، با همه این‌ها ارتباط داشته، می‌شناخته و آن‌ها قبولش داشتند. آقای احمدزاده می‌گفت که – عاقبت‌بخیر شد آمد توی تلویزیون هم توبه کرد. من شنیدم که حتی امام(ره) هم گفته این پیرمرد را ولش کنید – ایشان به گفت که مسعود ما مخفی بود تحت تعقیب بود. یک زمانی هم ایشان خانه ما بود. یک مرتبه دیدم مسعود ما آمد، بعد از مدتی که مخفی بود به جای این که بیاید با من صحبت کند با آقای خامنه‌ای نشست به حرف زدن. ایشان گفت این‌ها کمونیست نیستند این‌ها چون اسلام را درست نشناختند و ابعاد مبارزات اسلامی را درست نشناختند توی این راه افتادند و الا آدم مادی ماتریالیست که این کارها را نمی‌کند که احمدزاده گفت وقتی این مسعود ما بلند شد رفت پاهایش خاکی بود جورابش عرق کرده بود رد جورابش روی ملحفه سفید پتو افتاده بود گفت وقتی رفت آقا گفت این رد پنجه شیر است. این اسلام را نمی‌داند. چند وقت پیش‌ها دیدم یکی از کسانی که زمان شاه هم‌بند ایشان بوده توی تهران کمونیست بوده و بعد از انقلاب هم درگیر شده بود او را گرفتند و زمان شاه هم ساواکی شده بود،‌ بعد از انقلاب هم او را گرفته بودند تسلیم شده بود، حالا رفته خارج چیز می‌نویسد به نام اسدی. او 4- 5 جلسه خاطرات خودش را با ایشان که می‌گفت ما با هم توی یک سلول بودیم توی زندان مشهد این‌ها را نوشته، او آدمی که خودش کمونیست و لامذهب بوده و الآن هم کمونیست نیست ولی باز هم لامذهب هست و دشمن است و می‌خواهد توهین کند می‌گوید من زیر شکنجه ترسیده بودم ولی ایشان به من امیدواری می‌داد. من به ایشان گفتم آقا من کمونیست هستم با آخوندها جور نیستم، ولی ایشان به لحاظ اخلاقی و عاطفی طوری با من حرف زد که من تحت تأثیر ایشان قرار گرفتم تا حدی که تا همین الآن هم که فرار کرده در خاطراتش دارد تعریف می‌کند. نمی‌تواند توهین کند. یک آشنا با ادبیات و شعر است. ما کمترین روحانی‌ای داریم شاید نداریم روحانی‌ای که تا این حد به مسائل ادبیات و شعر آشنا باشد و این که الآن شما می‌بینید با شاعران می‌نشینند بحث می‌کنند از دوران جوانی در همین مشهد با حلقه‌های شعر ارتباط داشتند.

یادم هست که دوران ریاست جمهوری ایشان بود گفتند که دولت‌آبادی که او را می‌شناسید که توده‌ای بود. یک کتاب رمانی نوشته بود به نام «جای خالی سلوچ» محل داستان مربوط به روستاهای سیستان و بلوچستان بود. ایشان می‌گفت من زمان شاه – این‌طور که در ذهنم هست ایشان گفتند من نشستم 30- 40 صفحه نقد ادبی راجع به این کتاب نوشتم – خیلی مهم است. شما همین الآن چندتا روحانی پیدا می‌کنید که بنشیند یک کتاب رمان ادبی را نقد کند! همین الآنش کم است شاید نباشد ما که نمی‌شناسیم. ایشان می‌گفت آن موقع من نشستم – توی ذهنم این است که به نظرم ایشان گفتند من 30- 40 صفحه – برای دولت‌آبادی نوشتم و برایش فرستادم.

بحث بعدی انتقادپذیری ایشان است. من یک تجربه از خودم عرض کنم. من بعد از انقلاب اولین باری که در حوزه مشهد مشغول بودیم تا درس سطح و بخشی از خارج، بعد از جنگ من متأهل شدم و به قم رفتم. یادم می‌آید که سال 62- 63 بود ما از عملیات خیبر یا بدر برگشته بودم مجروح هم بودم یعنی تازه از بیمارستان آمده بودم. 10- 15 نفر از طلبه‌های حوزه مشهد یک جلسه‌ای با ایشان در حرم داشتیم، آن بالا بود. این‌ها شاعر هستند گفتم من که شاعر نیستم، گفتند حالا شما هم بیا. ما رفتیم آن‌جا. هرکسی یک شعری می‌گفت طلبه‌ها شعرهایی که خوانده بودند را می‌خواندند نوبت به من که رسید من گفتم که بنده شعر و معر بلد نیستم من برای انتقاد آمدم. آمدم که انتقاد کنم. گفتند از چی؟ گفتم از وضعیت بعضی از مسائل که آن موقع در مشهد بود و هم راجع به بعضی از کارهای مدیریت حوزه که امام چه می‌گوید ولی این‌ها چه کار می‌کنند و چه کارهایی باید برای تربیت طلاب صورت بگیرد که برای این مشکلات و صحنه‌ها آماده بشوند. کاملاً آمادگی پیدا کرده بودم که بگویند که تو که شاعر نیستی بیخود آمدی. در تمام این جلسه با دو نفر ایشان گرم‌تر از بقیه برخورد کرد هر دو نفر از کسانی بودند که انتقاد کردند. راجع به وضعیت حوزه،‌ راجع به وضعیت بعضی از مدیران در مشهد، راجع به وضعیت طلبه‌ها و این طرف و آن‌طرف، هرچه به ذهن‌مان می‌آمد ما گفتیم. یکی هم یک طلبه شاعری بود که برادر دو شهید بود، ایشان هم یک شعر انتقادی خیلی تندی خواند. بقیه هم شعرهای خوب و معمولی خواندند. جلسه که تمام شد ایشان همین دو نفر را که انتقاد کردند گفته بودند این‌ها باشند بقیه بروند. بقیه رفتند. چقدر استقبال کردند که باید همین‌طور باشد و... خب قبل از انقلاب که من بچه بودم ایشان مشهد بودند. ولی اولین ملاقات مستقل من سال 62 با این شیوه بود. یعنی انتقادهای بسیار تند، من طوری حرف زدم که گفتم الآن من را از جلسه بیرون می‌کنند و می‌گویند دیگر این دور و برها پیدایت نشود. یعنی واقعاً به این نیت رفتم. گفتم این جلسه اول و آخر است من هرچه باید بگویم می‌گویم. و هیچ وقت توقع نداشتیم که ایشان این‌طور برخورد کند. ما اگر این انتقادها را به رده‌های پایین می‌کردیم برایمان پرونده‌سازی می‌کردند ولی ایشان طوری در این جلسه و بعد از جلسه، و چقدر تعریف کردند و همان انتقادها را گفتند بیشترش را هم گفتند حالا من در تعیین مسیر من خیلی نقش داشت و نگاه من به مسائل. چون گفتند راجع به خود ایشان هم بحث کنید من یکی دوتا از این خاطرات را بحث کردم. زهد و ساده‌زیستی ایشان است که دوست و دشمن قبول دارند.

و اما یک نکته عرض کنم که ما در این انقلاب، چیزی به نام حفظ نظام، مستقل از حفظ مردم نداریم. این اصل اول. این اتفاقاً از حرف‌هایی است که ما و شما مدام هم از امام شنیدیم و هم از رهبری. نظام‌های دیگر را می‌شود بدون نظر به مردم حفظ کرد. اصلاً اغلب نظام‌های دنیا می‌گویند نظام را حفظ می‌کنیم به قیمت از دست دادن مردم! اصلاً مردم کی هستند؟! این نظام را نمی‌شود بدون مردم نگه داشت. این نظام اگر دست مسئولین بود تا حالا ده بار سقوط کرده بود. اصلاً بعضی از این مسئولین می‌خواهند این نظام سرنگون بشود ولی مردم نمی‌گذارند. شما ببینید از اول انقلاب تا حالا هرچه فتنه داشتیم یک طرف آن کسانی بودند که سابقاً جزو مسئولین نظام بودند ما کدام مسئله را داشتیم؟ یعنی مسئله دولت موقت ملی‌گراها، مرحوم بازرگان، یکسره درگیری همیشه این تیپ‌ها بودند. بنی‌صدر. آقای منتظری که من در قم سه – چهارتا درس اصلی داشتیم یکی‌اش درس آقای منتظری بود حرف‌هایی که ایشان زد درست خلاف آن را عمل کرد. یعنی 4 جلد بحث ایشان در مورد ولایت فقیه نوشت ولی در عمل درست با همین‌ها درافتاد. من یادم می‌آید درس آقای منتظری که می‌رفتیم یک روز که تصمیم گرفتم که دیگر نروم ایشان گفت امام یک نامه‌ای به من نوشته که دیشب خوابم نبرد، من هم یک چیزی نوشتم که امشب امام خوابش نبرد. این را که گفت من دیدم دیگر نشستن در این درس حرام است. اتفاقاً دعوا شد. یک سیدی توی طلبه‌ها بود که بلند شد گفت شما غلط کردی که یک چیزی نوشتی که امشب امام خوابش نرود. طلبه‌ها دو دسته شدند و دعوا شد. من آن روز از جلسه بیرون آمدم و تا خانه‌مان که قم می‌رفتم گریه می‌کردم که کار به کجا رسید! بعدش هم همین‌طور. دیگر نمی‌خواهم بگویم. تا همین الآن ما هرچه تنش داشتیم ریشه‌ای داخل خود نظام و مسئولین سابق بوده است. یک دوره‌ای یک حرف‌های می‌زنند یک دوره‌ای خودشان پشیمان می‌شوند خلاف آن حرف‌ها حرف می‌زنند. بروید رجوع کنید مسئولین را از اول انقلاب تا الآن ببینید. بروید روزنامه‌های 58 و 59 و دهه 60 را نگاه کنید حرف‌های الآن را هم نگاه کنید. آن‌هایی که آن زمان مطرح بودند و به انقلاب هم خدمت کردند به نظام هم خدمت کردند ما نمی‌خواهیم زحمات کسی را نادیده بگیریم. ولی 5 نفرشان همان اصولی که امام دهه 60 داشت همان‌ها را دارد تکرار می‌کند. حرفش عوض نشده است. شما الآن صحبت‌های رهبری را با دهه 60 ایشان که در روزنامه‌ها هست مقایسه کنید می‌بینید همان حرف‌هاست. ولی بعضی از مسئولین ما حرف‌هایشان را نگاه کنید درست ضد آن حرف‌ها را می‌زنند. دهه 60 حساسیت در برابر لیبرال‌ها، در برابر ملی‌گراها، در برابر متحجّرین، در برابر منافقین، یا همین قضیه آمریکا، چند نفر از این‌ها به اندازه رهبری محکم سر قضیه ایستادند. عقیده ندارند آیا کاری درستی کردیم شعار مرگ بر آمریکا دادیم؟ به زبان نمی‌آورند. این شعارها اشتباه بوده، همان‌طوری که بازرگان به امام(ره) گفته بود این شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل امام این‌ها را تحت تأثیر چپ‌ها و کمونیست‌ها دارد می‌گوید برای این که از کمونیست‌ها عقب نیفتد دارد این حرف‌ها را می‌زند. در حالی که امام از سال 42 دارد می‌گوید منفورترین شخص پیش این مردم رئیس جمهور آمریکاست. آن موقع امام می‌گوید اسرائیل باید از بین برود تا آخر هم گفت. آقای منتظری از پیشنهاد دهندگان روز قدس، آخر عمرش گفت اسرائیل باشد. خود یاسرعرفات که بود؟ ما بچه که بودیم یاسرعرفات زمان شاه برای ماها یک بتی بود. من یادم می‌آید پنجم ابتدایی بودم در خانه ما چون این حرف‌ها عادی بود فکر می‌کردم بیرون هم این حرف‌ها طبیعی است. اوریانافالاچی با یاسرعرفات یک مصاحبه‌ای داشت. فالاچی یک خانم روزنامه‌نگار ایتالیایی بود – حتماً او را می‌شناسید کتاب‌هایش هم چاپ می‌شد – بعد از انقلاب آمد با امام یک مصاحبه کرد و گفت که، - می‌خواست بگوید حجاب را اجباری کردید – گفت من الآن که آمدم با شما مصاحبه کنم این روسری را سرم گذاشتم مجبور بودم به خاطر شما. امام گفته بودند البته حجاب برای خانم‌هایی است که یک جمالی دارند و جوان هستند برای شماها نیست. شما مشکلی ندارید! خیلی قشنگ یک تیکه انداخته بود – عین عبارت امام را یادم نیست ولی مضمون آن همین بود – که برای شما اشکالی ندارد حالا تو داری برای ما چی می‌کنی. یادم می‌آید این مصاحبه فالاچی با یاسرعرفات را در مدرسه رفتم سر کلاس خواندم که من را بیرون آوردند و... همین یاسر عرفات بت انقلابیون بود قبول کرد پلیسی زیر نظر حکومت اسرائیل باشد. آدم‌ها آخرهایش وا می‌دهند. کمونیست‌هایی که ما زمان شاه می‌شناختیم به نفع آمریکا و انگلیس مقاله می‌نویسند! وقتی بنیاد دینی و ایدئولوژیک و انقلابی کافی نباشد هرچه هم انقلابی باشی تهش دور می‌زنی برمی‌گردی. یکی از کمالات رهبری این است که می‌شود گفت واقعاً حرف‌هایی که ایشان الآن دارد می‌زند با حرف‌هایی که در دهه 60 می‌زده، با حرف‌هایی که در مسجد کرامت و مسجد امام حسن(ع) در مشهد می‌زده یکی است. اجتهاد کرده، نواندیشی کرده، همپای زمان آمده، طوری که عرض کردم شریک کمونیست قبولش داشت، شاعر لیبرال هم که به لحاظ شعر و نثر و ادبیات در ایران مطرح بوده قبولش دارند علما هم به عنوان فقاهت و اجتهاد و درس خارج قبولش دارند. بچه‌های رزمنده، ارتش و سپاه هم هیچ کس را به اندازه ایشان قبول نداشتند همان اول جنگ با کلاشینکف خودش به جبهه رفت. یک کلاشینکف از زمان قبل از انقلاب داشت ایشان با سلاح شخصی خودش به منطقه رفت. در عکس‌ها هست که یک کلاشینکف روی دوش‌شان هست برای خودشان است. با شهید چمران، در خط مقدم حضور پیدا می‌کنند. ایشان یک شخصیت چند بُعدی است هرکسی با هر تخصصی که می‌رود ایشان را قبول دارد معتقد نیست که حالا چون رهبر هستند احترام‌شان واجب است بگوییم بله! نه، واقعاً در هر موضوعی که ایشان وارد می‌شود تخصص دارد. من می‌خواهم خواهش کنم شما همین را به عنوان یک تحقیق بروید بررسی کنید با هر مخاطبی و هر موضوعی که ایشان وارد می‌شود طوری دقیق و تخصصی حرف می‌زند که اهل فن آن رشته همه این حرف‌ها را تصدیق می‌کنند. با سینماگران بحث می‌کند طوری مسائل سینمایی را می‌گوید، با وجود این همه گرفتاری، هر روز خبرهای بدی که ما چهارتایش را توی رسانه‌ها می‌بینیم حال‌مان گرفته می‌شود و تا شب حوصله حرف زدن با کسی را نداریم، صد برابر این خبرها می‌رسد آرامش و توکل به خدا دارند که این‌هایی که شما می‌دانید من هم می‌دانم به علاوه صدتا چیز دیگر. شما چهارتا خبر را شنیدید برآشفتید و به خیال‌تان دنیا خراب شده است، آرام. اتفاقی نیفتاده این‌ها چیزی نیست این مسائل حل می‌شود.

یک مسئله دیگر،‌نقش بسیار مهم ایشان در اوضاع منطقه است. تحلیل خود من این است که اگر نحوه مدیریت ایشان نبود و این نحو حضور ایران در مسائل منطقه نبود مسائل در عراق، سوریه، غزه، یمن، لبنان همه طور دیگری می‌شد یعنی اگر کسی بگوید اتفاقاتی که در لبنان و غزه افتاده، اگر کسی بگوید این اتفاقات بدون این حضور ممکن بود دروغ محض است. خود رهبران اصلی این جریان صراحتاً این را می‌گویند. سیدحسن نصرالله گفت که ما در دهه 70 که خدمت رهبری آمدیم و راجع به مسائل فلسطین بحث می‌کردیم که اوضاع سخت است اوضاع خراب است ایشان به ما گفتند که شماها روزگار بدون اسرائیل را خواهید دید و ما گفتیم که صهیونیست‌ها را از لبنان ما با چندتا عملیات ظرف چه مدتی بیرون ریختیم این‌قدر طول کشید. خود اسرائیل مگر مرگ بر اسرائیل، این چه می‌شود؟ ایشان گفتند نه، آن هم همین‌قدر زمان می‌برد. سیدحسن نصرالله گفت برداشت من این است که خود مقامات آمریکایی استراتژیست‌هایشان می‌گویند که تا حتی همین اواخر یکی از این اتاق فکرها همین تینک‌تانک‌های برای سیاست خارجه آمریکا رسماً اعلام کرد که برآورد ما این است که تا 20 سال آینده قطعاً رژیم اسرائیل سقوط کرده و دیگر در منطقه نیست. قزاقی را می‌شناسید آخوند الازهری است که این آدم تقریبی بود، طرفدار وحدت شیعه و سنی بود، طرفدار انقلاب ما بود ولی از بس دیدند که شیعه دارد به سرعت رشد می‌کند این‌ها ضد شیعه شدند. رهبران اخوان‌المسلمین یک سمینار و کنگره‌ای بعد از جنگ 33 روزه داشتند تمام علما و مفتی‌هایشان و رهبران اخوانی‌ها بودند در آن جلسه رهبر اخوان‌المسلمین مصر پیام داد که ما حاضریم بااین نحوه مدیریتی که رهبری دارد انجام می‌دهد و مسئله وحدت شیعه وسنی را به عنوان اصل قرار داده، مسئله آزادی قدس را مسئله اصلی قرار داده و همه مسائل دیگر فرعی است ما در رکاب ایشان و در کنار شما حاضریم بجنگیم. خب؟ می‌گفت در آن جلسه خود قذافی بلند شد – بعد از جنگ 33 روزه – گفت ما مثل مردم بنی‌اسرائیل نیستیم که وقتی حضرت موسی(ع) گفتند که وارد شهر بشوید و بجنگید این‌ها گفتند که خدای متعال در قرآن می‌فرماید «... فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» (مائده/ 24)؛ به حضرت موسی(ع) گفتند تو و خدا، شما دوتا بی‌زحمت بروید بجنگید ما این‌جا نشستیم دعا می‌کنیم. شما بروید بجنگید انشاءالله وقتی شهر را گرفتید ما می‌آییم افتتاح می‌کنیم! گفت ما مثل بنی‌اسرائیل نیستیم ما به تو می‌گوییم "اِذْهَبْ وَ أَنْتَ حزبُک" تو حزب‌الله "فَقاتِلا" ما هم در کنار شما می‌آییم می‌جنگیم. می‌گوید تمام این رهبران اخوانی‌ها تکبیر گفتند و به احترام من بلند شدند. خیلی برایم جالب بود حالا ما یک طلبه سید جوانی بودم من را با پیغمبرها مقایسه کردند خودش هم می‌خواهد با ما بیعت کند همه این‌ها بخاطر رهبری بود و ما جز هرچه که رهبری می‌گوید چیزی نداشتم بگویم. حتی ایشان می‌گفت تحلیل من راجع به منطقه به این‌جا رسید که اصلاً حکومت دست سکولارها باشد مثل این که بهتر است تا دست اسلام‌گراها بیفتد. گرایش‌های وهابی دارند هرجا سکولارها هستند باز شیعه امکان نفس کشیدن دارد وقتی این‌ها که می‌آیند پوست ما را می‌کَنند. رهبری گفتند نه، این تحلیل شما اشتباه است بعضیها هم در ایران یک چنین تحلیلی دارند ولی این تحلیل اشتباه است. سکولاریزم کفر است باید با آن مبارزه کرد و راه حل این است که ما باید مسائل‌مان را حل کنیم. عده‌ای که وابسته هستند و تکفیری هستند باید یک جوری آن‌ها را مهار کرد ولی رهبران تقریبی اهل سنت ما اگر با این‌ها نتوانیم کار کنیم دیگر هیچ کاری در جهان اسلام نمی‌توانیم بکنیم. حالا تعبیر ایشان جالب بود می‌گفت که من با این که راجع به این قضیه تحلیل قطعی داشتم ولی نمی‌دانم چطوری است که وقتی ایشان این‌طوری حرف می‌زند یک مرتبه عقل من برمی‌گردد! کلاً تحلیل من عوض می‌شود. نه از باب تعبّد. بلکه از بس درست حرف می‌زند. یک مرتبه نظر من برگشت. رهبری و این طرز مدیریت صحنه بود و نیروهای مجاهد عملیاتی که در منطقه جنگیدند. نقطه عطفی جدید در تاریخ شد. با این نحوه مدیریت، سرنوشت منطقه و جهان اسلام کلاً تغییر کرد. این هم یک نمونه از بحث‌های ایشان هم راجع به مسائل تحریم، راجع به آسیب‌شناسی نظام، 15تا اصل از سیاست‌هایی که در این سال‌های اخیر رهبری در منطقه تعقیب کرد خواستم خدمت شما عرض کنم. 15تا استراتژی، تاکتیک‌هایی که از طرف ایشان در عمل مدیریت شده و اوضاع منطقه و جهان اسلام را کلاً تغییر داده است. منتهی چون بیش از اندازه روی این بُعد صحبت کردیم باشد، نتیجه آن اجمالاً این شده که خودشان دارند می‌گویند از شبه جزیره هند تا سواحل شرقی و جنوبی مدیترانه تعیین کننده اصلی الآن ایران است. خودشان می‌گویند ما هیچ تصمیمی برای منطقه و برای جهان اسلام و برای کل منقطه نمی‌توانیم بگیریم مگر این که ایران موافق باشد. حالا این قضایای هسته‌ای و برجام هم یک نکاتی است که به نظر بنده باز یک مدیریت بسیار دقیقی که رهبری دارد در قضیه هسته‌ای انجام می‌دهد فوق‌العاده دقیق و پیچیده است. هم بهانه گرفتن از بعضی‌ها در داخل و خارج است و هم در عین حال حفظ محکم خط قرمزهاست و این که دشمن بر ما مسلط نشود. این هم خیلی پیچیده است. چون ما هم آدم‌های واداده داخل کشور داریم شما دیدید بعضی‌ها حرف می‌زنند می‌گویند آشتی با جهان. انگار ما با دنیا قهر بودیم. مثل این که امام یک بیماری‌ای داشته با همه دعوا داشته! با تمام جهان قهر بودیم! الآن می‌خواهیم با جهان آشتی کنیم. امام یک جایی می‌گوید غرب بیماری روحی استکبار دارد و آمریکا خودش را مساوی با جهان می‌داند یک عده هم در داخل کشور بیماری و عقده حقارت دارند فکر می‌کنند آمریکا مساوی با جهان است. یعنی 120تا کشور غیرمتعهد در هسته‌ای به نفع ما هستند آن‌ها جهان نیستند. این‌ها جهان هستند. بعد از امام(ره) رهبری طوری قضیه را مدیریت کرده است. آخه این شوخی نیست این‌جا مرکز این انقلاب‌ها بوده است همه جای منطقه در جنگ و ترور و هرج و مرج است امن‌ترین کشور این‌جاست. خودشان هم دارند می‌گویند. خود این یک معجزه است. این مسئله فوق‌العاده مهمیاست. این طرف ما جنگ، این طرف جنگ، همه جا ترور و درگیری. هیچی. همه‌اش هم می‌گویند غیر مستقیم زیر سر شماست. ولی خود این‌جا را نتوانستند در حالی که هزاران هزار نقشه،‌ میلیاردها دلار سرمایه‌گذاری روی این قضایا شده است.

بخش آخر عرایضم را، راجع به بحث ایشان در دو – سه محور بگویم. ایشان یک وقتی انقلاب و نظام را آسیب‌‌شناسی کردند که مراقب باشیم از کجاها نخوریم. و بحث‌های دیگر هم از جمله این بحثی که ایشان اخیراً راجع به رأی مردم و تعبیر حق‌الناس را به کار بردند که این واقعاً یک تبیین جدیدی از مسئله مردم‌سالاری دینی و ولایت فقیه منتخب مردم در عصر غیبت است. یعنی پاسخ 10- 20تا شبهه است که من 10- 20 تا اشکال آورده بودم که جواب آن‌ها را بگویم و نظرات ایشان را بگویم که نشد. بحث حق‌الناس که چگونه مشروعیت الهی را با مقبولیت مردمی طوری گره می‌زنند و مخصوصاً این صحبتی که پریروز ایشان کردند، چون بعضی‌ها می‌گفتند بله رأی مردم حق‌الناس است شورای نگهبان دخالت نکند. ایشان گفت بله همان شورای نگهبان هم جزو حق‌الناس است. نظارت شورای نگهبان هم حق‌الناس است برای این که هرکس از راه رسید توی حکومت نرود. و مقاومت من در سال 88 برای رأی ملت برای دفاع از یک شخص نبود، بحث دفاع از حق مردم و حق‌الناس و رأی مردم بود. هرکس دیگری هم رأی می‌آورد پای آن می‌ایستادم. حالا دیگر وقت نشد. ولی 3- 4تا آسیب‌شناسی که ایشان بحث می‌کنند یکی این که می‌گویند این‌هایی که فکر می‌کنند مشکلات اصلی ما ناشی از تحریم است و به بیرون از کشور چشم دوختند این‌ها این مردم و سرّ حقیقی پیشرفت را نشناختند. ایشان می‌گوید همین پیشرفت‌های علمی اجتماعی، فنی که ما به دست آوردیم مگر همه‌اش در شرایط تحریم نبود. اینکار بزرگی که شد. ایران جزو ده کشور اول به لحاظ رشد علمی شد. مگر این‌ها در همین تحریم نبود؟ مگر خیلی از پیشرفت‌های ما... اصلاً دقت کردید اغلب پیشرفت‌ها و اختراعاتی که در ایران شده مربوط به چیزهایی است که در زمان جنگ زمینه داشت – این را دقت کردید – یعنی بیشترین پیشرفت‌های علمی ما یکی در صنایع نظامی است یکی در پزشکی است و در 3- 4تا چیز دیگر. یا در بحث بعضی از قطعات مهندسی است. این‌ها همه چیزهایی بود که در دوران جنگ چون دست خالی ماندیم و به آن‌ها احتیاج پیدا کردیم تحریم بودیم مجبور شدیم خودمان انجام بدهیم. از آن‌جا شروع شد تا رسیدیم به این‌جا که سریع‌ترین موشک‌های زیردریایی جهان را آمریکا و ایران می‌سازد. داریم هواپیما و تانک می‌سازیم. برای چی؟ برای این که ما دست خالی در تحریم شروع کردیم. تحریم ما را به این‌جا رساند. اگر اراده باشد. اگر تحریم باشد اراده نباشد ذلیل می‌شویم. اما اگر تحریم باشد اراده هم باشد به سرعت رشد می‌کنیم. اتفاقاً اگر تحریم نباشد به این سرعت رشد نمی‌کنیم. یک عالمه پیشرفت‌های پزشکی‌مان هم محصول تحریم است. یکی از نکاتی که مدام رهبری مدام دارد به مسئولین و به همه می‌گوید این است که حواس‌تان نیست این پیشرفت‌های علمی و اجتماعی و بزرگترین پیشرفت‌های ما در شرایط تحریم اتفاق افتاده است؟ دروازه‌های علم را به روی ما بستند. دروازه‌های فناوری و راه‌ها را بستند. محصولاتی که ما نیاز داشتیم به ما نفروختند. زمان جنگ سیم خاردار به ما نمی‌فروختند. می‌گفتند استفاده نظامی ممکن است از آن بکنید. مثلاً سیم خاردار دست‌مان بگیریم حمله کنیم! ایشان می‌گوید ما این‌طوری پیشرفت کردیم چرا آیه یأس می‌خوانید و خودتان را وا می‌دهید. یا این تعبیر که همه‌اش از نقاط قوت خودمان را بگوییم و ضعف‌های خودمان را نفهمیم ما شکست می‌خوریم. یکی از چیزهایی که باید خیلی مراقب باشیم همان اندازه که جلوی تضعیف و تخریب نظام و انقلاب را باید گرفت باید فضای باز امر به معروف و نهی از منکر، فضای انتقاد را باید توسعه داد. رهبری شخصاً انتقادپذیر است. اصلاً تکبّر و تعصّب ندارد. اگر فضای انتقاد بسته بشود یعنی آزادی مشروع بسته بشود این را بدانید در فضای بسته کرم و عفونت رشد می‌کند یعنی جریان‌های فاسد، خطرناک، جریان‌های خشن و تکفیری در سنی‌ها، در شیعه‌ها جریان‌های انحرافی و در سیاسیون همین‌طور. این‌ها وقتی اتفاق می‌افتد که آن فضایی که اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد از مسئولین و سؤال کردن اجازه داده، این فضا را اگر بستیم بعد فضای نقد سالم تبدیل به فضای تخریب خشن می‌شود. هر وقت در تاریخ شما نگاه کنید همین اتفاق افتاده است و این هیچ تفاوتی ندارد. هیچ وقت این اصل تغییر نکرده است. پس یکی بحث آزادی و انتقادپذیری است که هرکسی به هرکسی انتقاد کرد آقا این به اصل ولایت انتقاد کرده! مسئول یک اداره‌ای بگوید "الرّاد علیّ کراد علی الامام و الراد علیه کالراد علی‌الله" زود! مثل یک زمانی می‌گفتند ولایت از بالا پایین می‌آید، حتی تا یک مأموری یک چیزی می‌گوید او هم انگار ولی فقیه است و او هم انگار امام زمان است! پس نقش امر به معروف و نهی از منکر و سؤال چه شد؟ این فضا باید باز بماند. آن فضای توطئه و خطر باید بسته بشود. نفوذ اطلاعاتی و امنیتی دشمن باید به شدت و دقیق سرکوب بشود فضای باز سؤال و انتقاد باید باز باشد. امیرالمؤمنین(ع) در خط مقدم جبهه دارند می‌جنگند و سبک رهبری همین سبک بوده، امام(ع) دارند می‌جنگند یکی از رزمنده‌ها وسط درگیری و جنگ آمده کنار حضرت امیر(ع) پرسش و پاسخ می‌کند. آقا فلان است، راجع به توحید سؤال می‌کند. یکی از رزمنده‌ها به او می‌گوید برو دنبال کارت! الآن این‌جا وقت سؤال از توحید است؟ این سؤالات را باید قبل یا بعدش بیایی بپرسی، الآن وسط جنگ؟ حضرت امیر(ع) می‌فرمایند که نه، جنگ ما برای توحید است. بیا من به سؤالاتت جواب بدهم. بعد جالب است می‌گویند «یا اخاه بنی‌اسد» برای قبیله بنی‌اسد بوده، برادر بنی‌اسدی، با این که از صبح دارم نگاه می‌کنم نه درست اسب‌سواری بلدی نه یک شمشیر درست بلد هستی بزنی. از صبح دارم نگاهت می‌کنم اصلاً بلد نیستی درست بجنگی، در عین حال «لک حق المسئله» یعنی چی؟ حق سؤال داری، حق داری سؤال کنی، حق پرسش داری من هم جواب تو را می‌دهم. وسط جنگ.

بحث دیگری که ایشان می‌کند می‌گوید خطر گرایش مسئولین به دنیاطلبی. حالا این خطر در مردم هست ولی آن که خطر اصلی است در مسئولین است. ایشان می‌گوید اول ضعف ما – جملات رهبری را دارم عرض می‌کنم- اولین ضعف ما گرایش به دنیاطلبی بود که گریبان بعضی از مسئولین را گرفت. این اولین ضعف ما بود. بعضی‌هایمان یادمان رفت فکر کردیم بنا بر این است که زندگی‌هایمان بهتر و بهتر بشود. وسط‌هایش خدمت هم می‌کنیم! ایشان می‌گوید بعضی از ما مسئولین دچار دنیاطلبی شدیم دچار مادی‌گرایی شدیم برای ما ثروت و تجمّل و تشریفات و آرایش و اشرافی‌گری یواش یواش از قبح افتاد و عادی شد. میل به اشرافی‌گری، میل به تجمّل، میل به جمع ثروت، استفاده از ثروت به شکل نامشروع و نامطلوب. وقتی ما این‌طور شدیم این به مردم سرریز می‌شود. مردم می‌گویند برای چه شما خوش باشید ما خوش نباشیم؟! بعد آن طرف هم می‌گوید چطوری است که من باید سه‌تا بچه‌هایم را جبهه بفرستم که جنابعالی سر کار باشید؟ ایشان می‌گویند – این تعبیر خیلی مهم است – وقتی ما خودمان را رها کردیم، ول کردیم، دچار شدیم، در مردم سرریز می‌شود و در مردم هم رواج پیدا می‌کند.

یکی هم مسئله مصرف‌زدگی است. می‌گوید جامعه ما، هم مسئولین و هم مردم ما دچار اسراف و مصرف‌زدگی شدیم. این خطر است. الگوی مصرف ما غلط است حرص به کالای دنیا را باید کم کنیم. تا یک شایعه‌ای می‌شود که فلان چیز کم شد مردم هم هجوم می‌آورند که بیشتر جمع کنند که مبادا دچار کمبود شوند! در حالی که آن شیء ممکن است جزو چیزهای لازم زندگی هم نباشد کم هم نیست ولی هجوم آن را کم می‌کند.

ببینید دوستان عزیز، بخش مهمی از این ناراحتی‌های اجتماعی ولو ادبیات آن سیاسی است یا ادبیات آن فرهنگی است. مثلاً خیال می‌کنید این آقا فیلسوف است دارد اشکال فلسفی می‌کند ولی باطن آن هیچ کدام از این‌ها نیست. طرف یک جایی توهین شده، تحقیر شده، حقوقش پایمال شده، یا خیال می‌کند حقوقش پایمال شده، بعد نمی‌تواند بیاید صریح حرفش را بزند، نمی‌تواند بیاید بگوید من زن می‌خواهم نمی‌توانم زن بگیرم می‌آید به ولایت فقیه اشکال می‌گیرد. این یک. دوم؛ صدتا جلسه در دانشگاه بگذاریم برویم از ولایت فقیه دفاع کنیم و شبهات ولایت فقیه را جواب بدهیم بعد یک خبر بیاید که سه هزار میلیارد رفت! این می‌رود خانه‌اش پدرش می‌گوید رفتم فلان اداره کارم را حل کنم به من گفتند بیا رشوه بده یا کارت را راه نمی‌اندازیم، شما فکر می‌کنید این صدتا نه، بلکه هزارتا جلسه پاسخ به شبهات اثری دارد؟ چنان که یکی از این‌ها می‌گفت شما در جلسه‌هایتان می‌نشینید آیه می‌خوانید، روایات امیرالمؤمنین را می‌خوانید می‌گوییم به‌به! چشم‌هایمان را می‌بندیم توی رؤیا می‌رویم. اسلام عجب چیزی است. بعد وقتی از جلسه بیرون می‌آییم توی خیابان می‌رویم می‌بینیم خلاف این‌هاست. این خطرناک است. برای این باید یک فکری برداریم. برای چه در دادگستری این بلا را سر من می‌آورند؟ چرا می‌روم شهرداری این‌طوری می‌شود؟ چرا می‌روم فلان اداره کشاورزی، چرا می‌روم توی بانک‌ها این‌طوری می‌کنند و... این را نمی‌دانیم ما چه خاکی توی سرمان بریزیم؟ هر وقت این چیزها را می‌گویند من الکی بحث را منحرف می‌کنم. این‌جا ما گیر می‌افتیم! با سخنرانی مسائل حل نمی‌شود. با سخنرانی جواب کسی را می‌شود داد که مشکل نظری دارد. کسی که خواب است می‌شود بیدارش کرد کسی که خودش را به خواب زده نمی‌شود بیدارش کرد. مسئله ما این است.

من عرضم را ختم کنم با یک جمله‌ای که یکی از این تیپ‌ها به من گفت این‌جاها را اصلاح کنید. ما به خدا به لحاظ فرهنگی و نظری کم نداریم و جبهه اسلام و انقلاب کم ندارد. کمونیست‌ها، هندوئیزم، عرفان‌های قلابی، آخه خجالت ندارد که توی این مملکت بگویند شیطان‌پرست‌ها دارند فلان... شیطان‌پرست کیست؟ شیطان پرست واقعی خود ما و شما هستیم. ما خودمان شیطان‌پرستیم. خداوند گفت الله، از شما پیمان نگرفتم «أن لاتعبدوا الشیطان»؟ شیطان‌پرست کجا بوده؟ شیطان‌پرست واقعی خودمان هستیم این همه دزدی‌هایی که در بازار می‌شود، چک‌های بی‌محل، شیطان‌پرست این است. این‌هایی که شیطان‌پرست هستند این‌ها یک مشت روانی‌اند. طفلک‌ها این‌ها قابل ترحم هستند باید مداوا بشوند. این‌ها خطر امنیتی نیستند. ما دو تیپ مخاطب داریم یکی خواص هستند که اهل فکر هستند این‌ها سؤال می‌کنند باید جواب‌شان را بدهیم. دوم؛ یک تیپ عوام داریم حتی اگر دارد سؤال نظری از شما می‌کند در واقع پشت آن مسئله نظری و فکری و فرهنگی نیست. پشت آن یک معضل و یک مشکل و یک عقده یا سیاسی یا جنسی یا اعتقادی یا خانوادگی یا قومی یا نژادی یا یک چیزی است. با این دسته اول باید درست و منطقی حرف زد نه با زبان قلدری. بسیاری از این جریان‌های به اصطلاح فرهنگی که سیاسی می‌شوند بعضی‌ها خیال می‌کنند با برخورد اطلاعاتی و نظامی مسئله را حل می‌کنند! به خدا حل نمی‌شود بدتر می‌شود. این گره کورتر می‌شود چون طرف مشکل فکری دارد. تو فکر می‌کنی او مشکل منافعی دارد. با اینها تا می‌توانید اسلام را دقیق مطرح کنید. چرا حلقه‌های معنویت انحرافی زیاد می‌شود، عرفان‌های قلابی، چه از نوع درویشی و صوفی‌گری‌اش چه از نوع حلقه کیهانی؟ برای چه این‌قدر امام زمان پیدا شده است. یک زن را گرفته بودند دیده بود نمی‌تواند بگوید من امام زمانم گفته بود من زن امام زمانم! در همین مشهد چندین مورد از این‌ها بودند. چرا این قضایا پیش می‌آید؟ چرا کلاس اخلاق و عرفان سکولار رواج پیدا می‌کند؟ برای این که یک نیاز معنوی، یک خلأ عرفانی هست این را ما نمی‌توانیم درست پر کنیم. منبرهای ما، جلسات ما،‌ کتاب‌های ما، بحث‌های ما این خلأ را جبران نمی‌کنند. این نیاز عرفانی – معنوی دارد. سواد هم ندارد، عقده هم دارد، دین را هم نمی‌شناسد، در تور این‌ها می‌افتند. بله آن رهبران‌شان که دارند پشت صحنه کار می‌کنند با آن‌ها باید برخورد بشود چون سازماندهی شده هستند. دوستان می‌گفتند بیش از 500 جریان عرفانی – معنوی عرفانی جلسات خانگی دارند. برای چه این‌ها به وجود می‌آید؟ این یک عده یکسری نیازهای فکری، هنری، فرهنگی دارند که باید جواب بدهید. حتی همین کمونیست‌هایی که گفتم بچه مذهبی بودند بعد از انقلاب کمونیست شدند حتی این‌ها هم مشکل معرفتی داشتند دنبال عدالت بود، اول در مجالس مذهبی می‌آمد می‌دید نمی‌شود، استفاده از خلأهای فکری ما، خب وقتی که اسلام را طوری معفی کنید که عدالت در آن مطرح نیست، اسلام منهای عدالت، آن جوان می‌گوید اگر این‌طور است اسلام منهای عدالت است خب من هم می‌گویم عدالت منهای اسلام. تو وقتی اسلام منهای عدالت را معرفی کردی، او هم می‌گوید عدالت برای ما مهم است، اسلام به چه درد ما می‌خورد؟! اگر تو گفتی اسلام منهای عدالت، او هم می‌گوید خیلی خب پس عدالت منهای اسلام! سراغ مارکسیزم می‌رود. اگر عرفان و معنویت اسلامی را ما نتوانستیم درست تبیین کنیم انسان بطور فطری تشنه عرفان است حالش از زندگی بهم می‌خورد چه او که فقیر است چه او که ثروتمند است دارد می‌خورد تا بالا بیاورد یک جایی کم می‌آورند. دنبال یک معنویت آسان دم دستی هستند. خب ما وقتی معنویت و عرفان را نتوانیم درست تبیین کنیم این سراغ یک عرفان می‌رود که توی آن تقوا نیست، جهاد با دشمن نیست،‌ جهاد با نفس نیست، واجب و حرام ندارد، می‌توانی همه کار بکنی عارف هم باشی! وقتی به لحاظ نظری اسلام منهای عدالت را مطرح کنی خب او سراغ برابری و عدالت منهای اسلام می‌رود. سکولاریزم یعنی همین. اسلام منهای علم، اسلام منهای آزادی‌های مشروع می‌کنی، خب او سراغ آزادی‌های منهای اسلام می‌رود. این یکی است. این بحث نظری برای خواص است. خب ممکن است این کار دوستان نباشد ولی به این توجه کنید. این مربوط به کمتر از 10 درصد از مشکلات اجتماعی است. کمتر از ده درصد آدم‌هایی هستند که مشکل نظری دارند. 90درصد مشکلات مربوط به مسائل عملی است. مشکلات عملی. طرف چه می‌داند اسلام چیست؟ می‌گوید که می‌گویند نظام اسلامی است و ولیّ فقیه در رأس آن است این‌ها هم که سربازان گمنام امام زمان هستند، آن‌ها هم که اولیای الهی‌اند، این‌ها که نایب پیغمبرند بعد می‌رود توی اداره می‌بیند که پوستش را دارند می‌کَنند و کلاهش را دارد رسماً برمی‌دارد! رسماً باند بازی است. مجوز می‌خواهند بدهند، مجوز نمی‌خواهند بدهند، یکی را می‌خواهند در شبکه کار تولیدی نابود کنند، یکی را می‌خواهند نابود کنند و... خب این اگر سواد دینی داشته باشد می‌گوید این‌ها لامذهب هستند و دارند خلاف دین عمل می‌کنند ولی اکثر مردم این طوری نیستند می‌گویند عجب! ریش دارند و تسبیح ولی همه جا دارند پوست ما را می‌کَنند! ما تا می‌خواهیم حرف بزنیم این‌ها سراغ ما می‌آیند ولی سراغ آن‌ها نمی‌روند. این پدر ما را درمی‌آورد. حالا تو برو بنشین شبهات ولایت فقیه را جواب بده. والله پاسخ به شبهات، انقلاب اسلامی کم ندارد و کم نمی‌آورد. همه جا پیروز است این‌جا را حل کنید. حفظ سلامت حکومت، حفظ سلامت ادارات حکومتی و این که مردم به مسئولین‌شان به اداره‌ها و به بانک‌ها اعتماد داشته باشند این است که این نظام را نگه می‌دارد. اگر مردم را از دست بدهید شش میلیون سازمان اطلاعاتی و امنیتی داشته باش هیچ غلطی نمی‌توانیم بکنیم. این انقلاب را چه کسی نگه داشته است؟ نهادهای رسمی نگه نداشتند. اگر 18 تیر شد مردم 23 تیر آمدند توی خیابان نگه داشتند. اگر قضیه 88 بود ملت توی صحنه آمدند و باز رهبری سر قضیه 88 بود که چطور ظرف 5- 6 ماه با صبر و تحلیل، با استدلال و گفتگو و پاسخ به شبهات این جمعی که توی تهران بیرون ریختند و فکر کردند واقعاً تقلب شده، این‌ها را به یک جمع چند ده نفره رساند. مردم را اگر از دست بدهیم همه چیز را از دست دادیم. تمام مرکز هدف ما برای حفظ نظام باید حفظ مردم در صحنه و کنار نظام باشد. اگر امام و رهبری نبودند و این قاعده مردم و جامعه نبود، عقیده من این است که این نظام بارها تا حالا سقوط کرده بود با این همه توطئه‌ای که این‌ها می‌کنند. امام و امت نگه داشتند. این وسط که رابط واسط امام و امت هستند نهادهای حکومتی هستند اگر توانستیم این‌ها را سالم نگه داریم مردم اعتماد کنند و اعتمادشان را از دست ندهند انقلاب می‌ماند و الا با سخنرانی و پاسخ به شبهات جوابش همین است. گفت از حرف‌هایت خوشم آمد از خودتان بدم می‌آید. مسئله این است. خدا می‌فماید هر کاری که می‌کنند «مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ» (آل عمران/ 54)؛ تهش این است. یعنی اگر واقعاً وعده خدا را باور کردید امام می‌گفت به خدا اعتماد کنید. می‌گفت مردم دنیا همه خدا را قبول دارند ولی هیچ کس به خدا اعتماد ندارد. اعتماد به خدا یعنی وقتی می‌فرماید «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکمْ» (بقره/ 40)؛ این را باور کنید. وقتی می‌گوید «...إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم...» (محمد/ 7)؛ این را باور کنید. این باور به خداست. رهبری می‌گفتند من از امام(ره) پرسیدم که شما چه زمانی به فکر تشکیل حکومت اسلامی افتادید؟ سال 42 بود؟ قبلش بود؟ سال 57 بود؟ از چه زمانی برای حکومت اسلامی نقشه می‌کشیدید؟ امام سرش را پایین انداخت گفت از هیچ وقت! من اصلاً هیچ وقت نقشه نکشیدم. نگاه می‌کردم آن لحظه وظیفه من چیست؟ - خیلی این جمله عجیب است – سال 42 وظیفه‌ام این بود که بگویم، تبعید شدم وظیفه‌ام چیست؟ دوباره مردم توی صحنه آمدند حالا وظیفه من چیست؟ آمدم ایران حالا وظیفه‌ام چیست؟ بعد گفت آقای خامنه‌ای این انقلاب دست ما نیست. بعد از انقلاب یا حاج آقای اراکی یا حاج آقا بهاءالدینی رفته بودند پیش امام گفته بودند سید چه می‌کنی؟ - با این مضمون – چه می‌کنی که مردم این همه در اختیار تو هستند هرچه می‌گویی، شده ولایت تکوینی، چطوری این همه اختیار مردم دست توست چه کار می‌کنی؟ امام می‌گوید اختیار مردم دست من است اختیار خودم دست خودم نیست. یعنی من فقط تسلیم مطق خدا هستم. به وظیفه شرعی طبق عقل و نقل، و به باطن که خدا چه الهام کند؟ و بعد رهبری می‌گفت امام(ره) گفت ما بارها تصمیم گرفتیم یک کار دیگری بکنیم آن کاری که ما می‌خواستیم بکنیم نشد یک کار دیگری شد بعد فهمیدیم این کار دومی درست بوده، اگر خدای نکرده تصمیم ما عملی می‌شد فاتحه ما خوانده بود! همان کاری که ما نمی‌خواستیم بکنیم آن کار را کردیم آن کار درست بوده است. یکی‌اش همین مسئله‌ای بود که 21 بهمن امام گفت توی خیابان بریزید و از این قبیل مسائل. انشاءالله خداوند به دوستان توفیق بدهد. ببخشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha